چگونه حد سود و حد ضرر ایده آل خود را تعیین کنیم؟
April 11, 2024
خروج از بازار مانند ورود به آن، نیازمند فراگیری استراتژی ها و انجام تحلیل است. تعیین حد ضرر و حد سود، همچنین نحوه مدیریت معاملات، در نهایت بازدهی شما را مشخص میکند. در این مقاله، به صورت جامع به تعریف حد ضرر و حد سود، و استراتژیهای خروج از بازار پرداخته میشود.
هنگام ورود به بازار در یک قالب سیستمی، ضروری است که راهکارهای خروج از موقعیت معاملاتی را مد نظر داشته باشیم. این راهکارها به دو دسته اصلی و یک دسته کنترلی تقسیم میشوند. در این بخش، هر سه دسته را توضیح میدهیم. دستههای اصلی خروج از معاملات شامل رویکردهایی هستند که شما به وسیله برنامهریزی از پیش تعیین شده در دو بعد قیمت و زمان، شیوه خروج از بازار را مشخص میکنید. به عبارت دیگر، هنگام ورود به بازار، میدانید که در چه شرایطی و چگونه باید از بازار خارج شوید و این برنامهریزی هر دو بعد قیمت و زمان را در بر میگیرد.
در این مقاله می آموزیم
مفهوم و کاربرد دستور حد ضرر یا استاپ لاس (Stop Loss)
دستور حد ضرر یا استاپ لاس یک ابزار مهم در معاملات مالی است که برای محدود کردن زیان در یک معامله استفاده میشود. این دستور به معاملهگر اجازه میدهد تا میزان زیان خود را مشخص کرده و در صورت رسیدن قیمت به این حد، معامله را به صورت خودکار ببندد. این کار باعث میشود که زیان معاملهگر در یک معامله مشخص و محدود باقی بماند.
برای مثال، اگر معاملهگر تصمیم به ورود به یک معامله گرفته و حد ضرر را ۱۰ درصد از قیمت ورود به معامله قرار داده باشد، در صورتی که قیمت به مقداری که معادل ۱۰ درصد کاهش نسبت به قیمت ورودی باشد، برسد، دستور حد ضرر فعال شده و معامله بسته خواهد شد.
استفاده از دستور حد ضرر یا استاپ لاس میتواند به معاملهگران کمک کند تا ریسک خود را کاهش داده و مدیریت سرمایهشان را بهبود بخشند. همچنین، این دستور به آنها امکان میدهد تا در شرایط بازار ناپایدار و پراختلاف، از زیان بیش از حد جلوگیری کنند و به موازنه در معاملات خود برسند.
در کل، دستور حد ضرر یا استاپ لاس یک ابزار کارآمد است که به معاملهگران کمک میکند تا زیان خود را مدیریت کرده و از افتادن به مشکلات بیش از حد در بازار جلوگیری کنند.
مفهوم و کاربرد دستور حد سود (Take Profit)
دستور حد سود یا تیک پرافیت (Take Profit) ، یک ابزار مهم در معاملات مالی است که به طور خودکار معامله را در زمان رسیدن به هدف تعیین شده میبندد. این دستور معمولاً با عبارت TP در نرمافزارهای معاملاتی نمایش داده میشود و اغلب توسط معاملهگران بازار فارکس و رمزارزها مورد استفاده قرار میگیرد.
استفاده از دستور حد سود به معاملهگر کمک میکند تا وقتیکه قیمت به سطح مطلوب او برسد، معامله را در وضعیت سودبخش ببندد. این دستور برای تثبیت سود و جلوگیری از افتراق سود در معاملات استفاده میشود.
با توجه به اینکه دستور حد سود اغلب در بازار فارکس و رمزارزها استفاده میشود، مهم است که معاملهگران از این ابزار بهرهوری کافی را برای بهبود عملکرد معاملات خود داشته باشند. این دستور به طور خاص به معاملهگران اجازه میدهد تا سود خود را به صورت مطلوب و در زمان مناسب تثبیت کنند، و از زیان بیش از حد در صورت تغییرات ناخواسته در بازار جلوگیری کنند.
تعیین حد ضرر و حد سود در بعد قیمت
جهت خروج از یک معامله، ما قادر به استفاده از روشهای مختلفی هستیم. برخی از سیستم ها یک حد سود مشخص و ثابت را تعیین می کنند. برای توضیح این موضوع، با یک مثال شروع میکنم تا هم حد سود ثابت و هم چارچوب تحلیلی را توضیح داده و در نهایت تفاوت اساسی بین تحلیل و معامله در بازار را نشان دهم.
در نمودار زیر که مربوط به شاخص سهام نزدک آمریکا است، پس از شکلگیری الگوی مثلث که یک الگوی استراحتی و ادامهدهنده است، شاهد شکست تراکم به بالا در محدوده 16066 واحد هستیم. از منظر تکنیکی، شکست تراکم به عنوان سیگنال خرید محسوب میشود و از تکنیکال کلاسیک، حداقل تارگتی که برای آن میتوانیم متصور شویم 16622 واحد است که معادل قاعده مثلث از نقطه شکست است. در واقع، بر اساس یک تکنیک شکست تراکم وارد یک موقعیت معاملاتی شدیم و حداقل سود انتظاری را نیز به عنوان حد سود معامله در نظر گرفتیم. اگر بازار مجدداً کاهشی شود و به زیر 15626 واحد سقوط کند، حد ضرر فعال شده و ما را با ضرر از بازار خارج میکند. به طور خلاصه، در هنگام ورود به معامله، برای خروج در دو سوی برنامهریزی کردیم.
سؤالی که ایجاد می گردد این است: در صورت رسیدن قیمت به حد سود و خروج ما از بازار، آیا قیمت کاهش پیدا میکند؟ به طور قطع خیر، این همیشه اتفاق نمیافتد. ممکن است ما بخشی از مسیر رشد را شکار کنیم و باز هم قیمت به مسیر خود ادامه دهد. در واقع، ما توانستیم در قالب سیستم معاملاتی خود، بخشی از مسیر صعودی بازار را درک کنیم و بر اساس آن سود کسب کنیم. اما این بدین معنا نیست که سود حاصله ناشی از تمام رشد بازار باشد و بازار پس از آن دیگر صعودی نداشته باشد. علت خروج ما از بازار در محدوده هدف، به سیستم معاملاتی ما بستگی دارد، اما پیشبینی اینکه تا کجا میتواند بازار رشد کند، مربوط به تحلیلگری است. باید درک کنیم که تحلیل و ترید چیستند و چه تفاوت های با یکدیگر دارند.
در برخی از نوشتارهای مرتبط با تحلیل تکنیکال در بازار، اغلب از مدلهایی برای تعیین حد سود استفاده می گردد که ممکن است برای مخاطب این احساس را القا کند که در چارچوب تحلیلگری قرار دارد. اما در واقعیت، این مدلها بیشتر برای معاملهگران تدوین شدهاند و مفاهیمی که در آنها بیان میشود نیز به بستر معاملهگری ارتباط دارد. به عنوان مثال، در مدل الگو زیگزاگ یا AB=CD (در هارمونیک تریدینگ) در زمانی که در روند مشخصی شکل میگیرد و خرید در محدوده D انجام میشود، به معاملهگر توصیه میشود که حد سود اولیه خود را به عنوان ۶۲ درصد از بازوی CD تعیین کند. اما این بدین معنا نیست که کل حرکت پس از نقطه D بازار به صورت اصلاحی بازوی ۶۲ درصدی ختم میشود.
در شکل زیر که مربوط به نماد سهام شرکت نایک است، مشاهده میشود که الگوی ABCD شکل گرفته است و پس از بازگشت قیمت از محدوده D، حرکت قیمت بسیار بیشتر از ۶۲ درصد اصلاحی CD داشته است. تصمیمگیری برای خروج در مرحله ۶۲ درصد اصلاحی، جنبه تریدری دارد، در حالی که تحلیل کردن اینکه پس از شکلگیری این الگو تا چه سطحی میتواند رشد کند، جنبه تحلیلگری دارد. ممکن است نگرش اولیه به حد سود را اصلاح کرده و با توجه به بررسیهای آماری، محدوده C را به عنوان حد سود در نظر بگیریم یا حتی A را به عنوان حد سود در نظر بگیریم، با فرض اینکه این تغییرات میتواند از نظر عملیاتی به سود سیستم منجر شود.
در ابزارها و تکنیکهای مختلف در حوزه تحلیل تکنیکال، مدلسازیها و اهداف استاتیک تعریف شدهاند. به عنوان مثال، الگوهایی مانند سر و شانه، مثلث، کنج، پرچم و غیره، هر کدام حد سود خود را دارند. حتی در ساختارهای مدرن مانند امواج الیوت و الگوهای هارمونیک نیز چنین است. بنابراین، اهداف مشخص شده در این الگوها میتوانند حد سود معامله باشند و ایجاد نامعتبری الگو میتواند حد زیان آن معامله باشد.
با تعیین دو قیمت در دو سوی الگو، طرحی برای خروج از بازار در بعد قیمت طراحی میشود. وقتی تکلیف معامله گر در دو سوی نقطه ورود مشخص باشد، آرامش قابل توجهی برای شخص ایجاد میشود. در این معامله، معاملهگر یا با سود X به دست میآورد و یا با Y درصد زیان خارج میشود. با توجه به برنامهریزی قبلی، سود و زیان از ابتدای فعال شدن پوزیشن مشخص میشود و معاملهگر خود را برای رسیدن به هر یک از دو حالت آماده میکند. به این ترتیب، در بخش طراحی سیستم معاملاتی برای بخش خروج، با قیمت خروج آشنا شدهایم و معاملهگر میتواند معاملات را در هر دو مسیر سودآوری با حد سود یا مسیر تحمل زیان با حد ضرر ببندد.
تعیین حد ضرر و حد سود در بعد زمان
موقعی که به یک فرصت معاملاتی وارد میشویم، ضرورت تخمین زمان خروج از معامله نیز مطرح می گردد. عدم برنامه ریزی زمانی باعث میشود معاملهگر در مواجهه با بازار پریشان حال شود و کنترل احساسات خود را از دست بدهد. باید برای خروج از معامله برنامهریزی دقیقی داشته باشیم تا به طور موثر بازار را مدیریت کنیم و از تصمیمات رویایی یا عجولانه جلوگیری کنیم.
برای این کار، ابتدا باید دورهی سرمایهگذاری خود را مشخص کنیم، چه برای کوتاهمدت یا بلندمدت معامله میکنیم. سپس، باید در تایم فریم متناسب با دوره معاملهای که دنبال میکنیم، به دنبال فرصتهای سرمایهگذاری باشیم. به عنوان مثال، اگر به عنوان یک معاملهگر روزانه شناخته میشویم، نمیتوانیم در تایم فریمهای بالا به دنبال فرصت های معاملاتی بگردیم. و اگر یک معاملهگر برای یک دوره چند هفتهای سرمایهگذاری میکند، نمیتواند در تایمفریمهای خیلی کوتاه به دنبال معاملات باشد. برای اجرای این استراتژی، باید ساختار سیستم معاملاتی خود را بر اساس تایم فریم معاملهگری مشخص شده، پیادهسازی کنیم و سپس به روشهای مختلفی برای تعیین زمان خروج پرداخته شود.
ما از دو روش روتین برای این منظور بهره می بریم:
- ابزارهای زمانی
- اندیکاتورها
برای آنالیز زمان خروج از معاملات، میتوان از ابزارها و تکنیکهای مختلفی بهره برد. اما باید یک قاعده و رویه مشخص بر اساس نوع سیستم معاملاتی تدوین شود. استفاده از یک سیستم یکپارچه و مشخص برای یافتن فرصتهای معاملاتی و ورود به معامله، نباید ساختار تفسیر زمانی متفاوتی را نسبت به خروج از معامله داشته باشد و باید یک مدل پیشفرض برای آن تدوین شود. به عنوان مثال، فرض کنید یک سیستم را طراحی کردهایم که با مشاهده واگرایی مثبت در اصلاحها، سیگنال ورود به معامله را ارائه میدهد و میخواهیم تخمینی از زمان و قیمت خروج از معامله داشته باشیم.
زمانیکه ما ساختار سیستم را بر اساس شکلگیری واگرایی مخفی مثبت تعریف میکنیم، معیار شکست (Fail) این تفسیر، شکست و نفوذ به کف A هست. پس، قیمتی که برای خروج با ضرر در نظر میگیریم، شکست قیمت در کف A خواهد بود. استراتژی ابتدایی که برای خروج با سود در نظر میگیریم، مدل سازی بازوی AB از نقطه C میباشد(پروجکشن). حال رویه ما با استراتژی خروج مشخص گردیده است: یا با کاهش قیمت و با شکستن کف A ما را از بازار خارج میکند و یا اینکه از نقطه C معادل AB رشد میکند و ما از بازار با سود خارج میشویم. اکنون باید برای اعتبار این دو سطح حد سود و حد ضرر، زمان تعیین نمود. فرض کنیم با استفاده از دو ابزار اکستنشن بازوی BC و پروجکشن روی دو بازوی AB و BC محدوده زمانی را مشخص کردیم و نسبتهای ۱۰۰ و ۱۶۲ درصد را کسب کرده ایم.
محدوده زمانی محتمل برگشت، وقتی با استفاده از این دو ابزار در این سیستم مشخص شد، در تمام موقعیتهای معاملاتی حد زمانی را بر اساس این محدوده زمانی تولید شده با این دو ابزار روی همین روال محاسبه میکنیم. هنگامی که ما برای تعیین زمان خروج از معامله در هر سیستمی استراتژی های متنوع تعیین کنیم، در شرایط عملیاتی معاملهگری، دستمان باز و همان شکلی که مایل هستیم، تفسیر زمانی انجام دهیم، نه آنگونه که در عمل باید شکل دهیم.
حالا که معاملهگر وارد یک معامله شده است، تکلیفش به طور کامل با معامله مشخص است. او میداند که در صورتی که قیمت کاهش یابد، باید در چه محدودهای از معامله خارج شود، همچنین میداند که در صورتی که قیمت رشد کند، تا چه قیمتی میتواند صبور باشد. همچنین او میداند که این موقعیت معاملاتی تا چه زمانی اعتبار دارد و در صورتی که زمان تمام شود، باید از آن خارج شود.
گاهی تا قبل از رسیدن قیمت به منطقه برگشت زمانی، از نظر قیمتی بازار به نقطه سود ما می رسد. نکته مهم این است که در اینجا معاملهگر از معامله خارج شده است و این خروج معاملهای قرار گرفته بوده است. اما قیمت زودتر از زمانی که انتظار داشتیم به هدف مورد نظر رسیده است. بنابراین از نظر تحلیلی، امکان رشد بیشتر وجود دارد. بنابراین باید به این موضوع توجه ویژه داشت که تحلیل و معامله لزوماً یک کار واحد نیستند. اگرچه میتوانید در بهینهسازی سیستم معاملاتی، معاملهگری را به سمت تحلیل سوق دهید و شرایط خاصتری را برای سیستم تعریف کنید.
در فرایند بهینهسازی، سیستمی که ممکن است در همه بخشهایش تغییرات و بهبودها اعمال شود، میتوانیم تغییراتی را در ساختار ایجاد کنیم که بازدهی آن بهبود یابد. اگر میتوانیم با تغییراتی در سیستم، سود حاصله را افزایش دهیم، چرا نباید بهینهسازی کنیم؟ اگر مشاهده کنیم که گزینههای معاملاتی، مانند نمودار، در صورتی که قیمت زودتر از زمان تخمین زده شده به هدف برسد و به شدت بیشتر رشد کند، چرا بخش خروج از سیستم را بر اساس اهداف بالاتر تنظیم نکنیم؟
بنیاد یک روش ممکن است به شکلی باشد که برای خروج از بازار، فاقد تجزیه تحلیل در بعد زمانی باشد، به خصوص در روش های که مدل ورود آنها بر پایه میانگینهای متحرک است. برای رفع این مسئله، از اندیکاتورهایی استفاده میشود که در محاسبات خود، عامل زمان را نیز در نظر میگیرند. به عنوان مثال، دو میانگین متحرک با هم کراس (برخورد) کنند تا از بازار خارج شوید، اما زمان خروج شما از معامله تا زمانی که دو میانگین تعریف شده کراس معکوس کنند، به تأخیر میافتد.
در این شیوه، هیچ مهم نیست که چه موقعی از بازار بیرون می آید؛ آنچه شما را از بازار خارج میکند، وقوع یک اتفاق است که در سیستم معاملاتی تعریف شده است. بنابراین، شما اختیاری برای خروج ندارید. گاهی اوقات برخی معاملهگران از اصطلاحاتی مانند “یک حسی به من میگوید باید فروش کنم” استفاده میکنند، اما این نوع تفسیرها و معاملات، هیچ اساس علمی ندارد و معمولاً منجر به ضرر و زیان معاملهگران و از دست دادن فرصتهای مهم ثروتآفرینی میشود.
مدیریت دستی حد ضرر و حد سود
در برخی سیستمهای معاملاتی، به خصوص آنهایی که به دنبال گرفتن گامهای بلند در روندهای قوی یا رالیها هستند، به جای استفاده از خروج با حد سود، از یک سری شگرد برای محافظت از سود استفاده میکنند. یکی از بهترین تکنیکها، شگرد “تریل” یا “حرکت قیمت خروج” است. در این تکنیک، به جای تعیین حد سود، با مدیریت حد ضرر، از سود حاصل شده محافظت میکنیم، که به آن “تریل کردن” میگویند. به طور سادهتر، در یک ساختار روندی صعودی، پس از شکستن سقف ورود به معامله خرید، حد ضرر اولیه را در کف تنظیم میکنیم و بدون تعیین حد سود، با استفاده از تکنیک تریل کردن، حد ضرر را جابجا میکنیم. هنگامی که بازار از نقطه C به D اصلاح میکند و دوباره به سمت بالا میرود، با شکستن سقف C در D/E، حد ضرر را از زیر B به زیر D منتقل میکنیم.
در هنگامی که بازار در گام EF اصلاحی انجام میدهد و در مسیر افزایش قیمت پس از F حرکت میکند، هنگامی که سقف E شکسته میشود، حد ضرر را به زیر F منتقل میکنیم. به طوری که، با تعریف روند صعودی که بازار هر بار دره ها و قله های بالاتری را ایجاد می کند، به جای استفاده از حد سود و خروج دستی، اجازه میدهیم بازار در هنگام خطر، با شکستن دره، ما را از معامله خارج کند.
به عنوان مثال در شاخص نزدک آمریکا، زمانی که سقف A می شکند، سیگنال خرید صادر و حد ضرر اولیه زیر B تعیین میشود. هنگامی که بازار اصلاحی CD را ساخت و در رشد گام DE، سقف شکسته میشود، حد ضرر از زیر نقطه B به زیر نقطه D جابجا میشود. مجدداً هنگام شکستن سقف E، حد ضرر به زیر F جابه جا می گردد. در انتهای نمودار، در هر نقطهای که کف H ساخته شود، هنگامی که در گام افزایشی جدید سقف G شکسته میشود، حد ضرر به زیر H منتقل می یابد. این جابه جایی حد ضرر تا جایی پیش خواهد رفت که قیمت موفق به شکست یک کف و لمس حد زیان متحرک خارج کند.
نکته مهم: این روش فقط در بازارهای دارای روندهای قوی میتواند ابزار قدرتمندی برای گرفتن سود بزرگ نقش موثری ایفا کند، اما در بازارهای بدون روند و خنثی قابل استفاده نیست. اگر معامله گر خبره جنس روند و بازار آشنا باشد، آنگاه خواهد توانست به فراخور حال روند از سیستم مورد نظر استفاده کند و مناسب روندهای جاری بازار سیستمی طراحی کند. به طوری کلی سیستم معاملاتی که در همه شرایط و همه مدل بازار توانمند باشد، وجود خارجی ندارد. اما باید بتوانیم مادامیکه عملکرد خوبی دارد، حداکثر بهره را از وضعیت ببریم.
خارج از تکنیک ها و اصول قیمتی، از اندیکاتورها نیز میتوان برای جابهجایی حد ضرر بهره برد. به طور کلی، اندیکاتور هایی که به نوعی تعقیب کننده روند هستند و به دنبال حرکت بازار می شوند، میتوانند برای این مهم مفید باشند.
نکته مهم: استفاده از تکنیک های تریلینگ، چه در قالب قیمت و چه در بخش اندیکاتور ها، عمدتاً در بازار هایی که روند قوی یا رالی دارند، قابلیت نمایان شدن دارد. اما در بازار های خنثی و با روند ضعیف، این تکنیک ها به طور موثر عمل نمیکنند. این نکته مجدداً برجسته شده است تا زمانی که به دنبال طراحی قالب کلی سیستم معاملاتی خود هستید، اگر قالب کلی سیستم شما بر اساس شکار نوسانات کوتاه مدت و ریز است، سیستم جابه جایی حد ضرر در بخش خروج از معامله کارایی خاصی نخواهد داشت.
روشهای تعیین محل حد ضرر
هنگامی که در معاملات مالی، مکانیسمی برای تعیین حد ضرر یا استاپ لاس (Stop Loss) نیاز دارید، سه روش عمومی وجود دارد که میتوانید از آنها استفاده کنید:
- حد ضرر درصدی
- بر اساس اصل انطباق
- بر اساس دامنه نوسانات بازار
حد ضرر درصدی: در این روش، محل حد ضرر بر اساس یک درصد مشخص از معامله تعیین میشود. به عبارت دیگر، قبل از ورود به معامله، معاملهگر مشخص میکند که حداکثر چند درصد از معامله را به عنوان زیان تحمل میکند و سپس حد ضرر را در فاصلهای معین از قیمت ورود به معامله قرار میدهد.
حد ضرر بر اساس اصل انطباق: در این روش، محل حد ضرر بر اساس اصل انطباق تعیین میشود. به این معنی که معاملهگر از ترکیب چند عامل تکنیکال مانند میانگینهای متحرک، سطوح حمایت و مقاومت، و الگوهای قیمتی استفاده میکند تا محل مناسبی برای حد ضرر را پیدا کند.
حد ضرر بر اساس دامنه نوسانات بازار: در این روش، معاملهگر ابتدا دامنه نوسانات بازار را محاسبه میکند و سپس حد ضرر را بر اساس این دامنه تعیین میکند. این روش معمولاً توسط معاملهگران حرفهای استفاده میشود و اجازه میدهد که حد ضرر با توجه به شرایط و تغییرات بازار تعیین شود.
به طور خلاصه، تعیین محل حد ضرر یکی از موارد حیاتی در معاملات مالی است و روشهای مختلفی برای این کار وجود دارد که هر کدام مزایا و معایب خود را دارند. انتخاب روش مناسب بر اساس شرایط بازار و استراتژی معامله شما مهم است.
روشهای موثر تعیین حد سود در معاملات
یافتن موقعیت مناسب برای خروج از معامله با سود، همواره یکی از مسائل بحث برانگیز در جهان مالی بوده است. معاملهگران فارکس، به دنبال بهترین فرصتها برای ورود به معامله هستند. در اینجا به چند روش ساده و کارآمد برای تعیین اهداف سودی در معاملات به صورت خلاصه اشاره می کنیم:
- تعیین حد سود با استفاده از نسبت ریسک به ریوارد: یکی از سادهترین روشها برای تعیین حد سود، استفاده از نسبت ریسک به ریوارد ثابت است. در این روش، شما نسبتی مشخص از حد ضرر را به عنوان حد سود تعیین میکنید. به عنوان مثال، اگر نسبت ریسک به ریوارد شما یک به دو باشد، اگر حد ضرر شما ۱۰ پیپ باشد، حد سود باید ۲۰ پیپ باشد.
- تعیین حد سود با استفاده از حمایت یا مقاومت اخیر بازار: استفاده از سطوح حمایت یا مقاومت اخیر بازار، یکی از روشهای محبوب برای تعیین حد سود است. این سطوح معمولاً به عنوان نقاطی در نمودار شناخته میشوند که بازار به آنها عمدتاً برخورد میکند. شما میتوانید حد سود را در نزدیکی این سطوح قرار دهید، به طوری که احتمال عبور بازار از آنها کمتر شود.
- تعیین حد سود با استفاده از الگوهای نموداری: الگوهای نموداری میتوانند نه تنها برای سیگنالدهی بلکه برای تعیین حد سود نیز مفید باشند. به عنوان مثال، میتوانید از ارتفاع یک الگوی نموداری برای تعیین حد سود استفاده کنید. این روش معمولاً برای معاملات الگویی مانند مستطیل مفید است.
- تعیین حد سود با استفاده از میانگین متحرک بلندمدت: استفاده از میانگین متحرک بلندمدت، یکی از روشهای مؤثر در تعیین حد سود است. با تحلیل رفتار بازار نسبت به این میانگین، میتوانید نقطه مناسبی را برای خروج از معامله با سود تعیین کنید.
- استفاده از برآوردهای فیبوناچی برای تعیین حد سود: استفاده از اصلاح فیبوناچی و برآورد فیبوناچی به عنوان ابزارهای اصلی و مؤثر معاملهگران، بسیار رایج است. اکثر فعالان بازار از این تئوری استفاده میکنند و از کارایی بالایی برخوردارند. این ابزارها نه تنها برای پیشبینی اصلاحات یا حرکتهای روندی بازار مورد استفاده قرار میگیرند، بلکه میتوانید از آنها برای تعیین حد سود در معاملات نیز بهره ببرید. به طور معمول، سطوح اصلاحی مانند ۵۰ و ۶۱.۸ درصد و برآوردهای محکمتر مانند ۱۰۰ و ۱۶۱.۸ درصد فیبوناچی برای تعیین حد سود مورد استفاده قرار میگیرند.