بخش قابل توجهی از زمان بازار، نه در روند صعودی است و نه نزولی، بلکه در محدودهای نوسانی میان خریداران و فروشندگان در تعادل قرار دارد. این فاز از بازار که به آن تریدینگ رنج (Trading Range) گفته میشود، در واقع نقطهای است که نبرد میان خریداران و فروشندگان به اوج خود میرسد. بسیاری از معاملهگران در این فاز دچار اشتباه میشوند، زیرا رفتار قیمت در ظاهر تصادفی به نظر میرسد.
اما در پرایس اکشن، به ویژه در آموزههای ال بروکس (Al Brooks)، تریدینگ رنج نه نشانهی بلاتکلیفی، بلکه مرحلهای از تصمیمسازی بازار تلقی میشود. درک دقیق آن میتواند تفاوت میان ترید احساسی و تحلیل محور را رقم بزند.
در این مقاله، با تمرکز بر تریدینگ رنج در پرایس اکشن ال بروکس، خواهید آموخت که چگونه این ساختار ظاهراً ساده میتواند منبعی از سیگنالهای قیمتی باارزش باشد و دیدگاه شما را نسبت به رفتار بازار بهکلی تغییر دهد.
- بیش از ۸۰٪ شکستها در رنج کاذب و تلههایی برای شکار حد ضررهای معاملهگران خرد هستند.
- در بازار رنج به جای استفاده از تریلینگ استاپ، روی یک حد سود ثابت تمرکز کنید و به بازار اجازه دهید تا به هدف طبیعی خود برسد.
- برای مدیریت ریسک در بازار رنج، همواره حد ضرر را در سمت دیگر محدوده رنج قرار دهید.
دیدگاه ال بروکس نسبت به بازار رنج
ال بروکس یکی از اساتید برجسته در زمینه پرایس اکشن است که روشهای خاص خود را برای تحلیل بازار ارائه میدهد. یکی از مفاهیم کلیدی که بروکس به آن پرداخته، تحلیل بازار در وضعیت رنج (Range Market) است. بازاری که در آن قیمت روند خاصی ندارد و تنها در یک محدوده مشخص، بین یک سطح مقاومت و حمایت نوسان میکند.
از دیدگاه ال بروکس، بازار رنج چیزی جز یک «تعادل موقت» بین خریداران و فروشندگان نیست. حالتی که در آن، نه خریداران قدرت کافی برای شکستن سقف را دارند و نه فروشندگان میتوانند کف را بشکنند.
در تریدینگ رنج ال بروکس، کندلها و حرکات قیمتی اهمیت ویژهای دارند. به عبارت دیگر، تحلیلگران باید به پرایس اکشن در محدوده رنج توجه داشته باشند و حتی در یک بازار رنج هم به دنبال «روندهای کوچک» باشند.
تفاوت تحلیل ال بروکس با تحلیل تکنیکال کلاسیک در تریدینگ رنج
در این بخش، به برخی از مهمترین تفاوتها در تحلیل ال بروکس و تحلیل تکنیکال کلاسیک میپردازیم.
- در حالی که تحلیل تکنیکال کلاسیک به دنبال سیگنالهای خرید و فروش از اندیکاتورهای تکنیکال مانند RSI و MACD است، ال بروکس تمام ابزارهای لازم را در خود نمودار قیمت و کندلها خلاصه میکند و اندیکاتورها را عناصری تاخیری و گیجکننده میداند.
- تحلیلگران کلاسیک خطوط حمایت و مقاومت را به عنوان خطوط دقیق در نظر میگیرند، اما بروکس این سطوح را مناطقی میبیند که قیمت اغلب قبل از بازگشت، کمی از آنها فراتر میرود.
- رویکرد کلاسیک اغلب مکانیکی است، مثلاً میگوید اگر اندیکاتور RSI وارد محدوده اشباع خرید شد، معاملهگر میتواند وارد پوزیشن خرید شود؛ در حالی که بروکس یک معاملهگر احتمالاتی است که همیشه به دنبال فهم «دلیل» پشت حرکت قیمت است: آیا خریداران قدرت گرفتهاند یا فروشندگان ضعیف شدهاند؟
- در تحلیل کلاسیک، شکست یک کانال یا سطح، یک سیگنال قوی محسوب میشود. بروکس اما با دیدی بدبینانه به شکستها نگاه میکند، زیرا میداند بسیاری از آنها در بازار رنج، کاذب هستند.
برای درک بیشتر تفاوت این دو سبک تحلیلی، به مثال زیر توجه کنید:
فرض کنید همزمان که قیمت به سقف کانال رنج میرسد، اندیکاتور RSI نیز در منطقه اشباع خرید قرار میگیرد.
- تحلیلگر کلاسیک ممکن است بگوید: “RSI در اشباع خرید است و قیمت به مقاومت رسیده، پس یک سیگنال فروش داریم.”
- اما ال بروکس به داستان کندلها نگاه میکند. در چنین شرایطی، اگر یک کندل نزولی قوی با بدنه بزرگ و حجم بالا شکل بگیرد، او این را یک سیگنال فروش قوی تلقی میکند. اما اگر چند کندل کوچک و ضعیف در بالای کانال شکل بگیرند و نتوانند پیشروی کنند، او این را نشانه ضعف فروشندگان و احتمال شکست کاذب میداند و منتظر یک سیگنال خرید برای حرکت به سمت بالاتر میماند.
رفتار کندلها و الگوهای کلیدی در تریدینگ رنج به سبک ال بروکس
خواندن دانه به دانه کندلها، ابزار اصلی در تریدینگ رنج ال بروکس است. ال بروکس معتقد است که هر کندل یک داستان است؛ داستانی از نبرد بین خریداران و فروشندگان در یک لحظه خاص. شکل، اندازه و محل بسته شدن هر کندل، سرنخهای ارزشمندی در مورد تعادل قوا در بازار به ما میدهد. در یک بازار رنج، این سرنخها حتی حیاتیتر هم میشوند، زیرا به ما کمک میکنند تا نقاط احتمالی بازگشت را از نقاط شکست واقعی تشخیص دهیم.
در ادامه با ما باشید تا با رفتار کندلها و الگوهای کلیدی در تریدینگ رنج ال بروکس آشنا شویم.
فلسفه اصلی ال بروکس برای معامله در بازار رنج بسیار ساده و در عین حال قدرتمند است: "در لبه پایینی رنج بخر و در لبه بالایی بفروش."
ویژگی کندلهای میانی، مرزی و شکست در محدوده رنج
ال بروکس بازار رنج را به سه منطقه تقسیم میکند و رفتار کندلها در هر کدام از این مناطق، معنای متفاوتی دارد:
- کندلهای میانی: این کندلها معمولاً در مرکز محدوده رنج شکل میگیرند و ویژگی بارز آنها، بدنههای کوچک و سایههای بلند است (مثل کندل دوجی). این کندلها نشان دهنده عدم قطعیت و تعادل موقت بین خریداران و فروشندگان هستند.
- کندلهای مرزی: کندلهایی که در نزدیکی مرزهای تریدینگ رنج شکل میگیرند، از اهمیت بالایی برخوردار هستند، زیرا میتوانند جهت حرکت بعدی قیمت را مشخص کنند. اگر در این نواحی کندلی با مومنتوم واضح شکل بگیرد (مثلاً کندل چکش صعودی در کف یا ستاره دنباله دار نزولی در سقف)، احتمال بازگشت قیمت افزایش مییابد.
در مقابل، اگر کندلها مرزی ضعیف، خنثی یا بدون بدنهی مشخص باشند، نشانهای از بیتصمیمی بازار و احتمال شکست محدوده است. با این حال، تفسیر این کندلها باید همواره در بستر روند و ساختار کلی بازار انجام شود، نه به صورت مجزا.
- کندلهای شکست: این کندلها با بدنههای بزرگ و قوی، از یکی از مرزهای کانال عبور میکنند. یک شکست معتبر، معمولاً با یک کندل قوی همراه است که با فاصله قابل توجهی از مرز کانال بسته میشود. شکستهای ضعیف که فقط شدوی آنها از مرز عبور کرده و بدنه آنها نزدیک به آن بسته میشود، اغلب نشانه یک شکست کاذب (Fake Breakout) هستند.
میله سیگنال (Signal Bar) در تریدینگ رنج ال بروکس کندلی است که بلافاصله قبل از کندل ورود شکل میگیرد. این کندل، در واقع نقطه اوج و تکمیل یک ستاپ معاملاتی است و تایید نهایی را برای اجرای دستور ورود به معامله را فراهم میکند.
الگوهای مهم در لبههای رنج در سبک ال بروکس
در لبههای بازار رنج، کلید موفقیت شناسایی نقاط ضعف یکی از طرفین بازار (خریداران یا فروشندگان) است. الگوهای کلاسیک پرایس اکشن، بهترین ابزار برای تایید این نقاط ضعف و یافتن سیگنالهای ورود با احتمال موفقیت بالا هستند. در لبه بالایی رنج به دنبال نشانههای خستگی خریداران باشید. ظهور الگوهای زیر در سقف رنج، یک سیگنال فروش معتبر است:- الگوی سقف دوقلو (Double Top): نشاندهنده شکست خریداران در دو تلاش متوالی برای شکستن مقاومت است.
- الگوی سر و شانه سقف (Head and Shoulders): یک حرکت سه فشاری ناموفق به سمت بالا است که قدرت خریداران را به طور کامل از بین میبرد.
- الگوی پرچم نزولی (Bear Flag): آخرین نفس خریداران قبل از شروع یک حرکت نزولی شدید است.
- الگوی کف دوقلو (Double Bottom): نشانه از دست دادن قدرت توسط فروشندگان و ناتوانی آنها در شکستن حمایت است.
- الگوی سر و شانه کف (Inverse Head and Shoulders): یک حرکت سه فشاری ناموفق به سمت پایین که کنترل را به دست خریداران میسپارد.
- الگوی پرچم صعودی (Bull Flag): تشکیل این الگو نشانه آخرین تلاش فروشندگان قبل از آغاز یک روند صعودی قدرتمند است.
مفهوم بریک اوت تست و رفتار بازار در هنگام شکستهای ناموفق
همانطور که در کتاب تریدینگ رنج ال بروکس آمده است ، “بریک اوت تست” به وضعیتی اشاره دارد که پس از شکسته شدن یک سطح حمایت یا مقاومت، قیمت به سمت آن سطح باز میگردد تا آن را دوباره تست کند؛ تستی که هدف اصلی آن حد ضرر معاملهگران است و ممکن است پس از یک، دو یا حتی 20 کندل پس از شکست رخ دهد. بریک اوت تست یک آزمون است که در آن، بازار با بازگشت به نقطه ورود میخواهد ببیند آیا معاملهگران واقعاً به حرکت جدید اعتقاد دارند یا نه. اگر در بریک اوت تست، قیمت توانایی ادامه حرکت در جهت شکست را نداشته باشد و به سرعت به داخل محدوده رنج بازگردد، اصطلاحا گفته میشود که شکست ناموفق بوده است (فیک بریک اوت). در نتیجه فیک بریک اوت، بازار معاملهگران ضعیف و آنهایی که معاملات خود را مدتی بدون نظارت رها کردهاند، حذف میکند. شکست ناموفق نشاندهنده قدرت طرف مقابل و سیگنالی قدرتمند برای معامله در جهت مخالف شکست (مثلاً فروش پس از یک شکست ناموفق به سمت بالا) است.
در بریک اوت تست، قیمت ممکن است به جای اینکه دقیقا به نقطه شکست برگردد، چند پیپ پایینتر یا بالاتر از آن برود. بنابراین، بهتر است همواره حد ضرر را ۲ یا ۳ پیپ پایینتر از قیمت ورود قرار دهید تا در برابر نفوذهای جزئی قیمت در امان باشید.
نقش اندازه بدنه و سایه کندلها در تفسیر تعادل قوا
در قلب سبک تریدینگ رنج ال بروکس، کندلها قرار دارند. دو جزء اصلی هر کندل، بدنه (Body) و سایه (Shadow)، کلید درک تعادل قوا هستند به نحویکه:
- بدنه بزرگ: نشاندهنده قدرت و تسلط یکی از طرفین (خریدار یا فروشنده) است.
- بدنه کوچک: نشانه عدم قطعیت و تعادل بین خریداران و فروشندگان است.
- سایه بلند: بیانگر تلاش ناموفق یک طرف برای کنترل قیمت و «رد شدن» از یک سطح (حمایت یا مقاومت) است. این سایهها به تعیین مرزهای معتبر محدوده رنج کمک میکنند.
- سایههای کوتاه: کندلهایی با سایههای کوتاه یا بدون سایه، نشاندهنده حرکت قاطع و بدون چون و چرا در یک جهت هستند.
برای درک تعادل قوا در بازار، باید ترکیب بدنه و سایه کندلها را بررسی کرد. کندل با بدنهٔ کوچک و سایههای بلند در مرکز رنج نشانهٔ تعادل و بیتصمیمی است، در حالی که کندل با بدنهٔ بزرگ و سایهٔ کوتاه نزدیک مقاومت، هشدار قدرتگیری فروشندگان محسوب میشود.
روانشناسی خریداران و فروشندگان در فاز رنج
یک بازار رنج، نشانه تعادل کامل قدرت بین خریداران و فروشندگان است. این تعادل به معنای بیتحرکی بازار نیست، بلکه نشاندهنده یک نبرد استراتژیک است که هر دو طرف در آن به دنبال کسب مزیت هستند.
منطق تصمیمگیری معاملهگران در سقف و کف رنج
هر بار که قیمت به سقف رنج میرسد، فروشندگان با قدرت ظاهر میشوند و معتقدند که قیمت گران شده و زمان فروش فرا رسیده است. از سوی دیگر، خریداران که در قیمتهای پایینتر وارد شدهاند، به سودهای خود فکر میکنند و تمایل به فروش و شناسایی سود پیدا میکنند. این نیروی مشترک، قیمت را به پایین هل میدهد.
برعکس، وقتی قیمت به کف رنج میرسد، خریداران احساس میکنند که قیمت به یک منطقه ارزشمند و ارزان رسیده و فرصتی برای خرید پیدا کردهاند. همزمان، فروشندگان که در قیمتهای بالاتر پوزیشن گرفتهاند، معاملات خود را میبندند و سود خود را برداشت میکنند. این بار، نیروی مشترک خریداران و فروشندگان (برای بستن معاملات فروش) قیمت را به بالا هل میدهد. این چرخه، تا زمانی که یکی از طرفین قدرت بیشتری به دست گیرد و تعادل را بشکند، ادامه پیدا میکند.
چرا اکثر شکستها در محدودههای رنج ناکام میمانند؟
ال بروکس معتقد است بیش از 80% شکستها در محدوده رنج کاذب هستند. دلیل ناکام ماندن اکثر شکستهای قیمت از یک محدوده رنج، ریشه در روانشناسی جمعی بازار و استراتژیهای پنهان بازیگران بزرگ دارد.
این شکستها اغلب «تلههایی» هوشمندانه برای شکار نقدینگی و حد ضررهای معاملهگران خرد هستند. بازیگران بزرگ با ایجاد یک حرکت سریع و کاذب خارج از رنج، معاملهگران را فریب میدهند تا در قیمتهای نامناسب وارد یا از معاملات خود خارج شوند. این اتفاق در حالی رخ میدهد که محدوده رنج از دید موسسات، یک «منطقه ارزش منصفانه» است و آنها تمایلی به خرید در بالا یا فروش در پایین آن ندارند. در نتیجه، پس از شکار نقدینگی، به دلیل عدم وجود یک باور جمعی برای ادامه حرکت، قیمت به سرعت به داخل رنج بازمیگردد.
رفتار موسسات و پول هوشمند در رنجهای طولانی مدت
برای درک عمیقتر بازار رنج، باید از دید موسسات بزرگ به آن نگاه کنیم؛ چرا که یک رنج طولانی مدت، بهترین محیط برای دو استراتژی اصلی موسسات و پول هوشمند است:
- فاز انباشت: آنها با خرید پلهای در کف رنج و ایجاد تلههای خرسی، قیمت را سرکوب میکنند تا دارایی مورد نیاز خود را با کمترین هزینه به دست آورند.
- فاز توزیع: در این استراتژی، موسسات و پول هوشمند با فروش پلهای در سقف رنج و ایجاد تلههای گاوی، قیمت را در سطح بالایی نگه میدارند تا سهام خود را در بالاترین قیمت به خریداران هیجانزده بفروشند.
بنابراین، میتوان گفت که رنجهای طولانی مدت، کارخانههای تولید پول برای موسسات هستند. آنها بازی را میچینند، قوانین را تعیین میکنند و از عدم صبر و دانش عموم معاملهگران به نفع خود استفاده میکنند.
برای درک بهتر مفاهیم تله گاوی و تله خرسی کلیک کنید.
نحوه معامله در بازار رنج به سبک ال بروکس
فلسفه تریدینگ رنج ال بروکس بسیار ساده است: “در کف بخر و در سقف بفروش، اما نه با امید، بلکه با شواهد.” این یعنی شما نباید پیشبینی کنید که قیمت از کف برمیگردد یا به سقف نمیرسد؛ بلکه باید صبر کنید تا بازار به شما این سیگنال را بدهد.
همچنین در این سبک، بهتر است که معاملات اسکالپ داشته باشید و به سودهای کم، اما مطمئن قناعت کنید.
ال بروکس پیشنهاد میکند که اگر بازار چند کندل صعودی ثبت کرده است، به دنبال معامله فروش باشید و اگر مدتی است که قیمت در حال کاهش است، احتمالا فرصت خوبی برای خرید خواهد بود.
چه زمانی در بازار رنج وارد معامله نشویم؟
قبل از اینکه بدانیم چگونه معامله کنیم، باید بدانیم چه زمانی باید از بازار دوری کنیم. دوری کردن، یکی از بزرگترین مهارتهای یک معاملهگر حرفهای است.- در میانه رنج معامله نکنید: وقتی قیمت در ناحیه مرکزی محدوده در نوسان است، هیچ برتری مشخصی وجود ندارد. خریداران و فروشندگان در تعادل هستند و ورود در این نقطه، قمار است.
- از رنجهای بسیار باریک دوری کنید: اگر محدوده بالا و پایین رنج به هم نزدیک باشند، نسبت ریسک به ریوارد شما بسیار ضعیف خواهد بود. پتانسیل سود به قدری کم است که به جرات ریسک کردن نمیارزد. در این شرایط، بهتر است صبر کنید تا یک شکست از این رنج باریک رخ دهد.
- در حرکات آشفته و بدون ساختار معامله نکنید: گاهی قیمت به جای نوسان منظم، حرکات بسیار پراکنده و نامنظمی دارد. در این حالت، هیچ الگوی قابل اعتمادی شکل نمیگیرد و بهترین کار این است که نمودار را ببندید و به سراغ جفت ارز یا دارایی دیگری بروید.
- در زمان انتشار اخبار مهم اقتصادی معامله نکنید: اخبار میتوانند به راحتی یک محدوده رنج را بشکنند و باعث یک حرکت شدید و غیرقابل پیشبینی شوند. همیشه تقویم اقتصادی را چک کنید و ۱۵ تا ۳۰ دقیقه قبل و بعد از اخبار مهم، از معامله در رنج خودداری کنید.
استراتژیهای ورود به پوزیشن با پرایس اکشن در بازار رنج
در تریدینگ رنج ال بروکس، ورود دوم (Second Entry) دومین فرصت ورود به معامله است که طی چند کندل پس از سیگنال ورود اولیه رخ میدهد و بر اساس همان منطق اولیه شکل گرفته است.
در این روش، معاملهگر ابتدا شروع یک روند جدید را تشخیص میدهد و سپس، منتظر پولبک میماند. اگر در پولبک الگویی تشکیل شد که روند جدید را تایید میکرد، به عنوان “ورود دوم” در نظر گرفته شده و اعتبار سیگنال را افزایش میدهد.
همانطور که در Elitetrader آمده است، زمانی که خط روند صعودی شکسته میشود، ممکن است بسیاری این را نشانهای از ضعف روند تلقی کنند. اما اگر بازار بلافاصله پس از این شکست، یک سیگنال خرید معتبر تشکیل دهد، این همان ورود دوم یا Second Entry است که فرصت عالی برای پوزیشن خرید (Long) محسوب میشود. این رفتار نشان میدهد که خریداران هنوز کنترل را در دست دارند و روند صعودی احتمالاً ادامه خواهد یافت.
به همین ترتیب، در یک روند نزولی، اگر خط روند نزولی شکسته شود، اما به جای ادامه صعود، بازار یک سیگنال فروش قوی ایجاد کند، این سیگنال، «ورود دوم» برای فروش (Short) است و نشاندهنده ادامه قدرت فروشندگان است. این الگو تایید میکند که روند نزولی همچنان سالم و قدرتمند است.
در تریدینگ رنج ال بروکس، ورود به معامله تنها با یک سیگنال توصیه نمیشود، بلکه همیشه به دو سیگنال یا بیشتر برای تایید ورود نیاز است. ورود دوم (Second Entry) همان سیگنال تایید برای ورود به معامله در این سبک تحلیلی است.
اندیکاتور ورود دوم ال بروکس در تریدینگ ویو
برای تشخیص دقیقتر نقاط ورود دوم در تریدینگ ویو، به بخش Indicators در نوار ابزار بالای تریدینگ ویو بروید و Al Brooks Second Entry را سرچ کنید.
سپس روی نام اندیکاتور دابل کلیک کنید تا اندیکاتور به چارت قیمت اضافه شود. این اندیکاتور نقاط L1،H1، L2 و H2 را روی چارت مشخص میکند که به ترتیب:
- L1: اولین سیگنال نزولی؛
- L2: سیگنال ورود دوم به معامله شورت؛
- H1: اولین سیگنال صعودی؛
- H2: سیگنال ورود دوم به معامله لانگ هستند.
نحوه خروج، تریل استاپ و تنظیم حد ضرر در بازارهای رنج
فلسفه مدیریت پوزیشن در تریدینگ رنج ال بروکس بر اساس یک اصل بنا شده است: “بازار به شما یک هدف مشخص داده است که بایستی به آن احترام بگذارید.” بنابراین، بهترین نقطه خروج، تریلینگ استاپ و تنظیم حد ضرر در بازارهای رنج به شرح زیر است:
- تنظیم حد ضرر (Stop Loss): در تریدینگ رنج، بهترین حد ضرر، حد ضرری بسیار نزدیک به نقطه ورود است، زیرا ورود در یک نقطه اکستریم (مرزی) صورت گرفته و انتظار میرود که قیمت بلافاصله در جهت معامله حرکت کند. اگر این اتفاق نیفتاد و قیمت به سمت نقطه ورود بازگشت، به احتمال زیاد تحلیل اشتباه بوده است. در نتیجه، بهترین محل برای تنظیم حد ضرر:
- در معامله فروش (در سقف رنج): حد ضرر خود را چند پیپ بالاتر از سقف (High) کندل سیگنال نزولی قرار دهید.
- در معامله خرید (در کف رنج): حد ضرر خود را چند پیپ پایینتر از کف (Low) کندل سیگنال صعودی قرار دهید.
- خروج از معامله (Take Profit): در بازار رنج، هدف سود مشخص است: مرز مخالف رنج، بنابراین:
- اگر در سقف رنج فروش کردهاید، حد سود (Take Profit) شما دقیقاً در کف رنج است.
- اگر در کف رنج خرید کردهاید، حد سود شما دقیقا در سقف رنج است.
آیا باید از تریل استاپ (Trailing Stop) استفاده کرد؟
استفاده از تریل استاپ در بازارهای رنج، یکی از رایجترین اشتباهات است. دلیل آن ساده است: قیمت به طور طبیعی در حال نوسان است. یک تریل استاپ به احتمال زیاد قبل از اینکه قیمت به هدف شما برسد، در میانه راه فعال شده و شما را با یک سود کوچک یا حتی یک ضرر از معامله خارج میکند. در رنج، به جای تریل استاپ، از یک حد سود ثابت (Fixed Target) استفاده کنید.
تفاوت مدیریت پوزیشن در رنجهای باریک و پهن
یک رنج پهن، محدودهای است که فاصله قابل توجهی بین سقف و کف آن وجود دارد. این رنجها بهترین فرصتهای معاملاتی را فراهم میکنند. در مقابل، یک رنج باریک، محدودهای است که سقف و کف آن به هم نزدیک هستند. این رنجها فریبنده، اما بسیار خطرناک هستند.
دلیل خطرناک بودن رنجهای باریک آن است که پتانسیل سود به قدری کم است که به سختی هزینه معامله (اسپرد و کمیسیون) را پوشش میدهد و نویزهای قیمتی، به راحتی حد ضررهای نزدیک را فعال کنند.
بنابراین، در رنجهای پهن حد ضرر خود را نزدیک به نقطه ورود و فراتر از آن قرار دهید و هدف خود را مرز مقابل رنج در نظر بگیرید.
در مقابل، به جای معامله در داخل رنج باریک، صبر کنید تا قیمت از این محدوده باریک شکسته شود و سپس در جهت شکست وارد معامله شوید.
نقش تایم فریم در تفسیر تریدینگ رنج در سبک ال بروکس
مفهوم «بازار رنج» نسبی است و به تایم فریم بستگی دارد. یک رنج در تایم فریم پایین (مثلاً ۱۵ دقیقه)، ممکن است بخشی از یک کانال صعودی یا نزولی قدرتمند در تایم فریم بالاتر (مثلاً یک ساعته) باشد. بنابراین، در تریدینگ رنج ال بروکس هیچ تحلیلی بدون در نظر گرفتن تایم فریم بالاتر کامل نیست.
چگونه یک رنج در تایم پایین میتواند بخشی از کانال در تایم بالاتر باشد
در تریدینگ رنج ال بروکس یک محدوده رنج در تایم فریم پایین، میتواند یک حرکت کاملاً رونددار در تایم فریم بالاتر باشد. این یکی از رایجترین سناریوهایی است که معاملهگران را فریب میدهد.
به عنوان مثال کاربردی، فرض کنید به نمودار ۱۵ دقیقهای جفت ارز EUR/USD نگاه میکنید. قیمت بین دو سطح افقی در حال نوسان است و یک محدوده رنج واضح را شکل داده است. شما به عنوان یک معاملهگر رنج، آماده میشوید تا در سقف این رنج وارد معامله فروش شوید.
اما قبل از ورود به معامله، یک قدم به عقب برمیگردید و به نمودار یک ساعته نگاه میکنید. آنجا متوجه میشوید که محدوده رنج در تایم فریم ۱۵ دقیقه، در واقع کندلهای میانی کانال صعودی در تایم فریم یک ساعته بوده و قیمت در حال ساختن قلهها و درههای بالاتر است.
با توجه به الگوی کانال صعودی، فروش در سقف رنج ۱۵ دقیقهای به معنای معامله در خلاف جهت روند اصلی و با ریسک بسیار بالا است. استراتژی هوشمندانه، صبر کردن برای رسیدن قیمت به کف کانال (یا کف رنج ۱۵ دقیقهای) و جستجو برای فرصتهای خرید است، زیرا در این صورت، شما با روند اصلی تایم فریم بالاتر همسو شدهاید.
روش ال بروکس برای همترازی تایم فریمها در تحلیل رنج
همترازی تایم فریمها به معنای هماهنگی کامل سیگنال معاملاتی در تایم فریم پایینتر با ساختار کلی بازار در تایم فریم بالاتر است. اگرچه ال بروکس معتقد است که در صورت دنبال کردن دقیق چارت در تایم فریم پایین (مثلاً ۱۵ دقیقه یا ۵ دقیقه)، میتوان هر اطلاعاتی را که برای ورود به معامله لازم است به دست آورد، با اینحال، تایم فریم بالاتر میتواند به شناسایی دقیقتر سطوح حمایت و مقاومت کمک کند.
شناسایی این سطوح از آن جهت اهمیت دارد که با نزدیک شدن قیمت به آنها، میتوان انتظار تغییر جهت قیمت به سمت دیگر کانال رنج و تشکیل الگوهای بازگشتی را داشت.
به طور کلی، در روش همترازی تایم فریمها (که در تریدینگ رنج ال بروکس با نام تحلیل مولتی تایم فریم شناخته میشود)، نقش اصلی تایم فریم بالاتر (مثلاً روزانه یا ۴ ساعته) شناسایی محدوده کلی رنج است، در حالیکه در تایم فریم پایینتر به دنبال سیگنال تایید برای ورود به معامله هستیم.
به عنوان مثال به تصویر زیر نگاه کنید.
در عکس اول، قیمت در تایم فریم یک ساعته در حال نوسان بین دو خط حمایت و مقاومت است در حالی که، دو بار به کف کانال برخورد کرده و یک الگوی کف دوقلو را تشکیل داده است.
در عکس دوم، به تایم فریم 15 دقیقه رفتهایم تا سیگنال صعودی صادر شده در تایم بالاتر را تایید کنیم. سیگنال صعودی با تشکیل الگوی پین بار صعودی تایید میشود. با مشاهده الگوی پین بار در تایم فریم پایین، میتوان با خیال راحت وارد معامله خرید شد.
ال بروکس توصیه میکند حتی اگر قیمت در تایم فریم بالا به سطوح حمایت و مقاومت نزدیک شد و سیگنال قوی تغییر روند را صادر کرد، به هیچ عنوان بر مبنای آن وارد معامله نشوید، مگر اینکه تایید سیگنال را در تایم فریم پایین نیز دریافت کنید.
سیگنالهای شروع و پایان فاز رنج از نگاه ال بروکس
ال بروکس معتقد است که بازارها همواره در حال چرخش بین سه فاز اصلی هستند:- روند (Trend)؛
- انتقال (Transition)؛
- رنج (Range).
سیگنالهای شروع فاز رنج
سیگنالهای شروع فاز رنج عبارتند از:- 1. کاهش مومنتوم در روند: اولین نشانه ورود بازار به فاز رنج، کاهش قدرت روند قبلی است. در یک روند صعودی، شاهد کندلهای با بدنه کوچکتر و شدوهای بلندتر در قلهها هستیم. در روند نزولی نیز، کندلهای نزولی قدرت خود را از دست میدهند و شدوهای پایینی بلندتر میشوند.
- 2. شکلگیری الگوهای دو قله یا دو دره: ال بروکس به شدت به الگوهای دو قله (Double Top) در روند صعودی و دو دره (Double Bottom) در روند نزولی به عنوان نشانهای از ضعف روند و احتمال ورود به فاز رنج توجه میکند.
- 3. شکستهای ناموفق از سقفها و کفهای قبلی: وقتی بازار نمیتواند از سقف یا کف قبلی عبور کند، این نشانهای از تعادل بین خریداران و فروشندگان است که معمولاً منجر به شکلگیری یک محدوده رنج میشود.
- 4. افزایش تعداد کندلهای با بدنه کوچک: در فاز رنج، شاهد کندلهای با بدنه کوچک و سایههای نسبتاً بلند هستیم که نشاندهنده تردید و عدم قطعیت در بازار است.
سیگنالهای پایان فاز رنج
سیگنالهای پایان فاز رنج عبارتند از:- شکست قوی از محدوده رنج: مهمترین سیگنال پایان فاز رنج، یک شکست قوی از یکی از مرزهای محدوده است. این شکست باید با افزایش حجم معاملات و کندلهای با بدنه بزرگ همراه باشد.
- شکلگیری الگوهای میکرو ترند: در نزدیکی مرزهای رنج، ال بروکس به دنبال تشکیل چند کندل پی در پی در یک جهت است که نشان دهنده شکلگیری یک میکرو ترند و احتمال خروج از رنج است.
- فشردگی قیمت در یک سمت محدوده: وقتی قیمت برای مدتی در یک سمت محدوده رنج فشرده میشود، این نشانهای از انباشت قدرت برای شکست از سمت مخالف است.
- تغییر در ساختار موجها: در فاز رنج، موجها معمولاً نامنظم و با نسبتهای متفاوت هستند. با شروع یک روند جدید، این ساختار
اشتباهات متداول در درک تریدینگ رنج به سبک ال بروکس
موفقیت در تریدینگ رنج ال بروکس نه به استراتژیهای پیچیده، بلکه به اجتناب از اشتباهات ساده بستگی دارد. برخی از این اشتباهات عبارتند از:
- معامله در میانه رنج: این بزرگترین تله است. بهترین فرصتها با بهترین نسبت ریسک به بازده، فقط و فقط در نزدیکی مرزهای حمایت و مقاومت شکل میگیرند.
- نادیده گرفتن تایمفریم بالاتر: غرق شدن در تایم فریم پایین، شما را کور میکند. بهتر است ابتدا تصویر کلی بازار در تایم فریم بالاتر را ببینید تا بدانید در کجای بازار ایستادهاید.
- بیتوجهی به مدیریت ریسک: یک شکست ناگهانی از رنج میتواند حساب شما را نابود کند. حد ضرر شما همیشه باید در سمت دیگر محدوده رنج قرار گیرد. این یک قانون است نه یک پیشنهاد.
- تحلیل بیش از حد و مقاومت در برابر شکست: به دنبال سیگنال کامل نباشید و با بازار دشمنی نکنید. وقتی رنج با قدرت شکسته شد، آن را تمام شده بدانید و سریعاً خود را با شرایط جدید وفق دهید.
نتیجهگیری
تریدینگ رنج ال بروکس به شما این امکان را میدهد که در بازارهای خنثی و بدون روند نیز فرصتهای معاملاتی پیدا کنید، با استفاده از کندلها و پرایس اکشن به درک بهتر رفتار بازار برسید و با شناسایی نقاط قوت و ضعف خریداران و فروشندگان، وارد معاملات سودآور شوید. ال بروکس معتقد است برای معامله در بازار رنج، باید صبور باشید و با شواهد واقعی وارد بازار شوید، نه با پیشبینیهای غیرواقعی.